تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

سرت رو بذار رو شونه هام...!

سرت رو بذار رو شونه هام خوابت بگیره
بذار تا آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره
حتی من از شنیدنش گریه ام می گیره گریه ام می گیره


بذار رو سینه ام سرت رو چشم های خیسو ترت رو
بذار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنت رو
بغل کن و بچسب بهم بکش دوباره دست بهم
جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم
سرت رو بذار رو شونه هام خوابت بگیره
بذار تا آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره
حتی من از شنیدنش گریه ام می گیره


وقتی چشات خوابش میاد آدم غم هاش یادش
یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد
وقتی چشات خوابش میاد آدم غم هاش یادش
یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد
سرت رو بذار رو شونه هام خوابت بگیره
بذار تا آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره

حتی من از شنیدنش گریه ام می گیره

عشــق شانــزده سالگی

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

ماه من...!

ماه من غصه نخور، زندگی جذر و مد داره
دنیامون یه عالمه ، آدم خوب و بد داره

****
ماه من غصه نخور، همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک ، مثه تو و من نمیشن

****
ماه من غصه نخور، مثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه ، کسی رو حرفش بمونه

****
ماه من غصه نخور، گریه پناه آدماس
تر و تازه موندن گل، مال اشک شبنماس

****
ماه من غصه نخور، زندگی خوب داره و زشت
خدا رو چه دیدی شاید ، فردامون باشه بهشت

****
ماه من غصه نخور، پنجره مون بازه هنوز
باغچه مون غرق گلای عاشق نازه هنوز

****
ماه من غصه نخور، باز داره فصل سیب میشه
میدونم گاهی آدم ، تو وطنش غریب میشه

****
ماه من غصه نخور، ماها که تب نمی کنن
ماها که از آدما کمک طلب نمی کنن

****
ماه من غصه نخور، شمدونیا صورتی اَن
دلایی که بشکنن ، چون عاشقن قیمتی اَن

****
ماه من غصه نخور، سبک میشی بارون میاد
توی عاشقی باید نترسید از کم و زیاد

****
ماه من غصه نخور، خاطره هامون کودکن
توی این قصه دلا ، یه وقتایی عروسکن

****
ماه من غصه نخور، بازی زمین خوردن داره
کار دنیا همینه ، تولد و مردن داره

****
ماه من غصه نخور، تاب بازی افتادن داره
زندگی شکستن و دوباره دل دادن داره

****
ماه من غصه نخور، گلا میان عیادتت
به نتیجه میرسه ، آخر یه روز عبادتت

****
ماه من غصه نخور، خیلیا تنهان مثه تو
خیلیا با زخمای عاشقی آشنان ، مثه تو

****
ماه من غصه نخور، زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه ، آدم نمیشه

****
ماه من غصه نخور، حافظ واست وا می کنم
شعراشو می خونم و ، تو رو مداوا می کنم

****
ماه من غصه نخور، دنیا رو بسپار به خدا
هردومون دعا کنیم ، تو هم جدا ، منم جدا


قلبم پایدار خواهد ماند

Every night in my dreams
I see you, I feel you,
That is how I know you go on
 
Far across the distance
And spaces between us
You have come to show you go on
 
Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on 
 
Love can touch us one time
And last for a lifetime
And never let go till we're one 
 
Love was when I loved you
One true time I hold to
In my life we'll always go on 
 
Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
Once more you open the door 
And you're here in my heart
And my heart will go on and on
 
You're here, there's nothing I fear,
And I know that my heart will go on
We'll stay forever this way
You are safe in my heart
And my heart will go on and on
قلبم پایدار خواهد ماند
هر شب در رؤیاهایم تو را می بینم و حست می کنماینگونه می دانم پایدارهستیدر فراسوی فاصلهء میان ماتو آمده ای تا نشان دهی که پایدار خواهی بود نزدیک یا دور، هر جا که باشیایمان دارم که این قلب پایدار استیک بار دیگراین درچه را بگشاخواهی دید که در قلبم هستی،و با بودنت قلبم پابرجا خواهد ماند لطافت عشق تنها یک بار می تواند مارا لمس کندو تا همیشه ادامه یابدو این عشق هرگز تا لحظهء مرگمان رهایمان نخواهد کرد عشق لحظه ای معنا یافت که من به تو عشق ورزیدمزمانی ناب،همان لحظه ای که با همهء وجودم نگهش داشتم و با این عشق است که زندگی من همواره پایدار خواهد ماند نزدیک یا دور، هر جا که باشییقین دارم که این قلب پایدار استیک بار دیگراین درچه را بگشاخواهی دید که در قلبم هستی،و با بودنت قلبم پابرجا خواهد ماند تو اینجایی و با حضورت در کنارم، از هیچ چیز نخواهم ترسیدو می دانم که این قلب پایدار خواهد بودتا همیشه، این راه را ادامه خواهیم دادتا در قلب من هستی، در امان خواهی بودو قلبم با حضورت همواره پابرجاست

دانلود آهنگ

بگو که خوشبختی

بگو که خوشبختی



چقدر تنها شدم بی تو           تو که دنیای من بودی

هنوز هم باورش سخته          که تو رفتی به این زودی

چرا اشکامو نشمردی            چرا رفتی از این کوچه

حالا من تازه فهمیدم             چقدر دنیای من پوچه

تو که رفتی دیگه کوچه          یه جور بن بست بن بسته

دیگه گنجشک بی لونه         به هرچی سنگه دل بسته

قناری لاله و بی تاب             دیگه از دنیا بیزاره

تو رفتی و فلک امروز            رو قبرم سنگ میذاره

خداحافظ گل بی بو              خداحافظ که من رفتم

فقط پنجشنبه ها جونم        بگو من خیلی خوشبختم

بذار آروم بخوابم من             تو قبرستون تنهایی

دعام هر جا به همراته         تو که هر لحظه دنیایی

خداحافظ گل بی بو              خداحافظ تو که رفتی

فقط پنجشنبه ها جونم        بگو بی من تو خوشبختی