تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

بوی ماه مهر

ای خـــدا ! یادش بخـــیر !

به همین زودی گذشت


18 سال به همین زودی گذشت .


انگار همین دیروز بود که مادرم دستامو گرفته بود و داشتیم وارد حیاط مدرسه میشدیم

انگار همین دیروز بود : یه پسر بچه لاغر مردنی با سر کچل از ته تراشیده

یه روپوش سرمه ای با یقه ی سفید !


روز اول و کلی خاطره .

بچه هایی که زار زار گریه میکردنو مامانشونو میخواستن


به به هیچ وقت یادم نمیره موقع برگشت به خونه دم در مدرسه ، بابای مدرسه یکی یدونه گل گلایل به بچه ها میداد


این شعر رو یادتونه ؟


باز آمد بوی ماه مدرسه

بوی بازی های راه مدرسه

 

بوی ماه مهر ماه مهربان

بوی خورشید پگاه مدرسه

از میان کوچه های خستگی

می گریزم در پناه مدرسه

باز می بینم ز شوق بچه ها

اشتیاقی در نگاه مدرسه

زنگ تفریح و هیاهوی نشاط

خنده های قاه قاه مدرسه

از سرود صبحگاه مدرسه

باز بوی باغ را خواهم شنید

روز اول لاله ای خواهم کشید

سرخ بر تخته سیاه مدرسه


نظرات 1 + ارسال نظر
armin123j شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 17:53

واقـعا انگار همین دیروز بود که نمی خواستم از خواب بیدار شم برم مدرسه ..مامانم به زور بیدارم کرد ..تو مدرسه یه کارت داده بودن که به سینه ها می زدیم تا بتونیم همکلاسی هامون و بشناسیم و صف مون و پیدا کنیم ...اما الان که 3 دبیرستان هستم فک می کنم می بینم واقعا چه روزایی بود ..مرسی :):(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد