مادر گفت عشق یعنی فرزند...
پدر گفت عشق یعنی همسر...
دخترک گفت عشق یعنی عروسک
معلم گفت عشق یعنی بچه ها
خسرو گفت عشق یعنی شیرین
شیرین گفت عشق یعنی خسرو
اما فرهاد هیچ نگفت. فرهاد نگاهش را به آسمان برد, باچشمانی بارانی. میخواست فریاد بزند اما سکوت کرد!
میخواست شکایت کند اما نکرد
سرش را پایین آورد و رفت!
هر چند که باران نمی گذاشت جلوی پایش را ببیند! ولی او نایستاد. سکوت کرد و فقط رفت. چون میدانست او نباید بماند.
و عـــــــشـــــــق معنا شد
بادرود
بسیار زیبا بود ...... رفتن و رفتن
بدرود
وبتون خیلی قشنگه
تبریک میگم
مرسی
عشق صدای سازگار است و بلای ماندگار .