تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

آرش کــمانــگیر

در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار می‌شود. به فراز دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می‌آید. و آنجا مرز ایران وتوران می‌شود. پس از این تیراندازی آرش از خستگی می‌میرد. آرش هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و جانش در تیر دمیده می‌شود. مطابق با برخی روایت‌ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می‌رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با این وجود آرش برای فداکاری حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند. محاصره می‌کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و قرار بر این می‌گذارند که کمانداری ایرانی برفراز البرز کوه

بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره های جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است.


فوائد گریه کردن

براساس جدیدترین بررسی های صورت گرفته، گریه کردن می تواند برای سلامت روح موثر باشد. در یک بررسی آماری دیده شده است که 85 درصد از زنان و 73 درصد از مردان پس از گریه به احساس بهتری دست می یابند.
گریه بازگوکننده وضع روحی است و ما با گریه کردن از احساساتمان آگاه می شویم.
گریه امری طبیعی وعکس العمل روحی انسان و نشانه تندرستی است.
تاثیر گریه در پایین آوردن فشار خون و تحریک دستگاه ایمنی بدن ثابت شده است.
گریه با جنسیت ارتباط مستقیمی دارد به گونه ای که زنان چهار برابر مردان گریه می کنند.
علی رغم مزایای گفته شده در خصوص گریه، باید متذکر شد در صورتی که گریه به صورت عادت روزمره درآید نشانه ای از افسردگی است و حتماً باید به پزشک مراجعه کرد.



فاصله ها...

اگه فاصلـــه افتاده

اگه من با خودم سردم

تو کاری با دلم کردی

که فکــرشم نمی کردم

چه آسون دل بریدی

از دلــی که پای تو گیــره

که از این بدترم باشی

واسه تو نفسـش میره

نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه

همیـشـه لحظۀ آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه

تو رو دستِ خودش دادم

که از حـالم خبــر داره

تا از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره

تـو امــید منـی امـا

داری از دسـت من میـری

با دستهـای خودت داری

هـمـه هستـیمو میگیـری

دعـا کـردم تو رو بازم

بـا چشـمی که نخوابیـده

مگـه میـزاره دل تنـگـی

مگـه گـریـه امـون میـده

مریـضم کـرده تنـهایی

ببیــن حالـم پریشـونه

من اونقـدر اشـک میریـزم

کـه برگـردی بـه ایـن خونـه

حسـابش رفـته از دسـتم

شبـهایی رو کـه بیـدارم

شایـد از گریـه خوابـم بـرد

درها رو بــاز میـزارم



عاشقی دوباره باشی؟

نمیدونم نازنینم که کدوم حرف تو رو آزرد
یا کدوم ترانه ی من تو رو مثل گلی پژمرد
نمیدونم نمیدونم که چی گفتم تو شنیدی
چه خطایی سر زد از من که تو از من دل بریدی
اگه روزی تو نباشی
بین ما راهی نباشه
نمیدونم کی میتونه
برا من مثل تو باشه؟
اگه روزی تو نباشی
یا بری از من جدا شی
نمیدونم که میتونی
عاشقی دوباره باشی؟


تنهایی را دوست دارم

تنهایی را دوست دارم، زیرا بی‌وفا نیست
تنهایی را دوست دارم، زیرا عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم، چون بارها تجربه کردم
تنهایی را دوست دارم، چون خدا هم تنهاست
در کلبه‌ی تنهایی‌هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
شاید در سکوتی یا شاید در شبی سرد و بارانی...
بگذار کسی نداند که هنوز دوستش دارم...
مرا دیوانه نامیدند...
به جرم دلدادگی‌هایم٬
به حکم سادگی‌هایم٬
مرا نشان یکدیگر دادند و خندیدند!!!
مرا بیمار دانستند...
برای صداقت در حمایت‌هایم٬
نجابت در رفاقت‌هایم٬
نسخه تزویر را برایم تجویز کردند!!!
مرا کُشتند و با دست خود برایم چاله‌ای کندند...
به عمق زخم‌هایم٬
به طول خستگی‌هایم٬
منِ بیمارِ دیوانه٬
نمی‌خواهم رهایی را از چاه تنهایی...
که مردن در این اعماق تاریکی٬
به از با آدمک‌ها زیستن در باغ رویایی!!!