تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

نفست باران است

نفست باران است  ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن


احساس من سمت قلبت سرازیره


دنیای چشماتو یک دم به نامم کن ...

یا صحنه سازی کن با اونا خامم کن


یه کاری کن قلبم با عشقت آروم شه ...

دوست دارم ها از چشم تو معلومشه


 

احساس من سمت قلبت سرازیره ...

با فکر تو هرشب خواب از سرم میره


تو حال این روزهام چشمات حسد داره ...

هرکس منو دیده از تو خبر داره


هرکی منو  دیده میگه که حق کارم ...

نمیشه یک لحظه چشم از تو بردارم


 

این معجزه است وقتی تو پیشم اینجایی ...

هر لحظه با اسمت کم میشه تنهایی


هیشکی شبیه من دیوونه ی تو نیست ...

اسم منو بازم تو دفترت بنویس


احساس من سمت قلبت سرازیره ...

با فکر تو هر شب خواب از سرم میره


تو حال این روزام چشمات حسد داره ...

هرکس منو دیده از تو خبر داره


هرکی منو دیده میگه که حق دارم ...

نمیشه یک لحظه چشم از تو بردارم


دلم تنگته

با حسِ عجیبی با حال غریبی دلم تنگته
پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه، بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی، یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست و، همه دل پَریشَن
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت، که کهنه نمیشن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن
یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن

منِ دل شکسته با این فکر خسته، دلم تنگته
با چشمای نمناک، تر و ابری و پاک دلم تنگته
ببین که چه ساده بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه چه قدر عاشقانه، دلم تنگته - دلم تنگته

یه شب شد هزار شب، که دلغنچه ی ما قرار بوده وا شه
تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه، به کامم نباشه
چه قدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا کی کدوم روز، منو با تمام دلت می پذیری

منِ دل شکسته با این فکر خسته، دلم تنگته
با چشمای نمناک، تر و ابری و پاک دلم تنگته
ببین که چه ساده بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه چه قدر عاشقانه، دلم تنگته - دلم تنگته

شب یـــلــــدا

شب یـــلــــدا


پر قصه تو شب بلند یلدا
پر گریه برای قصه فردا
پر تشویش مث ابرای سیاهی
پر تردید مث موندن تو دوراهی

اون مسافر تو نبودی همه غربت من بود
اون سفر کرده معصوم همه قسمت من بود

شب و تنهایی و بارون توی این خونه تاریک
بی تو شب گردی و بی سود توی کوچه های باریک

همه چیزم شده حالا این سکوت سرد و سنگین
رفتی و تو قصه ها مرد اون روزای خوب و رنگین



اون مسافر تو نبودی همه غربت من بود
اون سفر کرده معصوم همه قسمت من بود

شب و تنهایی و بارون توی این خونه تاریک
بی تو شب گردی و بی سود توی کوچه های باریک

همه چیزم شده حالا این سکوت سرد و سنگین
رفتی و تو قصه ها مرد اون روزای خوب و رنگین



شب یلدای عشق

شبی که تصویری رویایی داشت ، مهتابی  و عاشقانه داشت.
مهتاب آن شب محفل دو عاشق را روشن و نورانی کرده بود.
ستاره ها با شور و شوق خاصی می در خشیدند.
شبی که هم ستاره بود در آسمان و هم مهتاب!
آغاز عشق در شب بلند دلهایشان بود…
شبی که تا صبح حرفهای عاشقانه  و درد  و دل بین دو عاشق بود…
شبی که رنگ تنهایی محو شده بود و رنگ عشق و دوستی و محبت نمایان بود…
هنوز تا سحرگاه عشق مانده بود ، آرزوی دو عاشق این بود که هیچ گاه این شب بلند پایانی نداشته باشد ، آرزو داشتند شبی پایان نیافتنی باشد…
دل های هر دویشان شبی بلند را در پیش داشتند …
دلهایشان تا صبح با هم است و درد و دل می کنند…
چه شب زیبایی و چه سحرگاه پر خاطره ای بود…
لحظه ای گرم و از صفا و صمیمیت بود!…
لحظه ای که سحرگاهش در دل عاشقان پر از محبت بود..
دلهای دو عاشق شب بلندی را در پیش داشتند ، شبی که تنها محبت بود و دلداری!
شبی که در اعماق دلهایشان تنها محبت دیده می شد…
دلهایشان انتظار آغاز شب یلدا را میکشیدند تا هر چه می خواستند درد و دل کنند…
شبی که تنها آواز دلنشین عاشقی شنیده می شد…
کاش این شب بلند و زیبا و فراموش نشدنی دوباره فرا رسد…