باران که می بارد ، دلم برایت تنگ تر می شود ، راه می افتم ، بدون چتر ! من بغض میکنم ، آسمان گریه .
دمش گرم ...
باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت : خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به
جایت می بـــارم
به انتظار دیدنت ، به لحظه رسیدنت
دل داره پَر پَر می زنه ، از سینه ام پَر می زنه
ای چشمه ی حیاتِ من ، فرشته ی نجات من
شوق نفس های منی ، همیشه رؤیای منی