می خوام که با دست خیال,خـــــدا رو نقاشی کنم
رو زانوهاش اشک بریزم , هوا رو
بارونی کنم
گریه کنم گذشتمو ,سر روی پاهاش بزارم
بگم غریبم بی نشونم
, برس بدادم
می خوام رو تارو پود شب,مقصدو بی هدف برم
تو این هوای
بی نفس , برم به آخر برسم
برم یه جایی که فقط , تو باشی و بی کسیام
تو
سرنوشت دست ببرم , بهشت و تا خودت بیام
تو نفس آخر عشق , تنهاتر از خدا
شدم
اشکی نمونده تو چشام ,با گریه بی وفا شدم
غصه شکسته دلم و,آخر
این سفر کجاس
وقت بریدن منه , دلهره از دلم جداس
تنها تر از خیال تو ,
دل و به دریا می زنم
من و صدام کن که می خوام,دل از جدایی بکنم
دستام
و بگیر می دونم, تویی اون همیشه با من
اینه اون محال ممکن , مثل اشک
شیشه با من


درد عشقی کشیده ام که مپرس
سوز هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس.

همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقد خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه ،تو به احساس من
همه چی آرومه من چقد خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقد خوشبختم همه چی آرومه
تشته ی چشماتم منو سیرابم کن
منو با لالایی دوباره خوابم کن
بگو این آرامش تا ابد پابرجاست
حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقدر خوشبختم همه چی آرومه
