شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه
شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود.
سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است.
اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است. خدا
فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می
گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و
اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه... و فرشته ها
همه گریستند.
اما انسان نرفت.
انسان نمی توانست برود.
انسان بر درگاه بهشت
وامانده بود.
می ترسید و مردد بود و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی
که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت. انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد. خدا
فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و
بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست.
عقل و دل هزاران پیامبر
نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را
انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را.
و این آغاز زندگی انسان بود.

داستان سیب سرخ حوا گرچه انسان را آواره زمین کرد و هبوط ورنج ماندن را پذیرفت اما آغاز نیایش بود آغاز امتحانی سخت و......