تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

تــا بــی نهایت

شعر . موزیک . عکس و کلی مطالب عاشقانه

داستان یک دوستت دارم

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی...
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صبحانه مو آماده کردی و برام آوردی.پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه...
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری. بعد از کارت زود بیا خونه...
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی. باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی...
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی...
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود..
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری.. نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد...
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری...
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی، مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید.

نظرات 3 + ارسال نظر
luna پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 http://luna-lovely.blogsky.com

سلام
خسته نباشید
خیلی زیبا مینویسید
حق نگهدارتون

luna پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:57

ببخشید یک سوال قالبتون خیلی زیباست
میشه بدونم ازچه وبی گرفتید؟
ممنون

از پیچک گرفتم و خودم ویرایش کردم

تنهایی ام پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:59

سیلام حاج مسعود خیلی قشنگ و غمگین بود مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد