هر روز عــاشـــق تر شدیم تو عشـــق خاکــستر شدیم ساختیــم ولـی به آرزومون نــرسیدیــم فقط گریـه فقط عـذاب صدتا سـوال بـی جـواب نه من نه تو از عاشـقی خیـری ندیدیــم
دست ها بالا بود هر کس سهم خودش را طلبید سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود نوبت من که رسید سهم من یخ زده بود سهم من چیست مگر یک پاسخ پاسخ یک حسرت سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگی ها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند...!
مرسی
دست ها بالا بود
هر کس سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید
داغ تر از دل ما بود
نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود
سهم من چیست مگر
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند...!
پاهایت سست میشوند،کُند میشوند،سنگ میشوند،می ایستی و نگاه میکنی...نگاه خیس من است که پـیچـیده به زانوهایت...
عالی بود ممنون داداش